جوانان در صف انتظار مهاجرت

وقتی در برابر یک جوان سئوالی را درمورد آینده و شغل و تشکیل زندگی قرار می دهید، تنها پاسخش "نمی دانم و یا سکوت" است. این پاسخ بسیار نگران کننده است چرا که یک جوان به عنوان یک فرد آینده ساز برای کشور و البته خودش هیچ افق و مسیری را در پیش رو نمی بیند و همچون فردی است که در تاریکی در جستجوی روزنه ای است تا به سمتش برود.

جوانان در صف انتظار مهاجرت

وقتی در برابر یک جوان سئوالی را درمورد آینده و شغل و تشکیل زندگی قرار می دهید، تنها پاسخش "نمی دانم و یا سکوت" است. این پاسخ بسیار نگران کننده است چرا که یک جوان به عنوان یک فرد آینده ساز برای کشور و البته خودش هیچ افق و مسیری را در پیش رو نمی بیند و همچون فردی است که در تاریکی در جستجوی روزنه ای است تا به سمتش برود.
این "نمی دانم" البته یک بخش تکمیلی دیگر هم دارد و آن هم این است که "می دانم باید مهاجرت کنم!". امروز جوانان و حتی نوجوانان ما به محض تشخیص و درک شرایط اجتماعی کشور برای خود مسیر مهاجرت را به عنوان هدف ترسیم می کنند و منتظر فراهم شدن اسباب و امکانات رفتن می مانند.
این نگاه به گونه ای اپیدمی شده است که در گپ و گفت و دورهمی های دوستانه میان نوجوانان نیز به عنوان یک مدل و تیپ رفتاری مبدل شده است و هریک به طریقی درصدد این هستند که در میان دیگر همسالان خود گزینه ای برای مهاجرت خود یا خانواده هاشان رو کنند. البته ممکن است در این زمینه به یکدیگر دروغ هم بگویند اما وقتی در فکر و ذهنشان چنین چیزی نقش بسته باشد حتی برای اینکه کم نیاورند امروز درموردش حرف می زنند و فردا که بزرگتر شوند درصدد عمل به آن برخواهند آمد.
اما افسوس که گویا این ناامیدی ها و صف های انتظار طولانی برای مهاجرت را کسی نمی بیند و اهمیتی برای آن قائل نیست . این نادیده گرفتن ها از یک سو جوانان را به غربت می فرستد و از سوی دیگر والدینشان تنها و دلتنگ می سازد و هم مام وطن را از توان فرزندانش محروم خواهد ساخت. آیا این همه آسیب مادی و معنوی برای رسیدگی به امور جوانان و خواسته های آنها برای تغییر و اصلاح رویه های کنونی کافی نیست؟!