عدم توازن فرهنگی در ورودی و خروجی کشور

امروز مشکلات و معضلات فرهنگی در کشور تبدیل به مثنوی هفتادمن شده که واقعاً نمی توان گفت که باید از کجا شروع کرد تا سروسامانی این وضعیت داده شود. دم و دستگاه های فرهنگی هرچقدر که فکر کنیم عریض و طویل شده اند و میلیاردها میلیارد بودجه می گیرند تا خوراک مناسب برای تعالی جامعه در این عرصه تولید کنند.

عدم توازن فرهنگی در ورودی و خروجی کشور

امروز مشکلات و معضلات فرهنگی در کشور تبدیل به مثنوی هفتادمن شده که واقعاً نمی توان گفت که باید از کجا شروع کرد تا سروسامانی این وضعیت داده شود. دم و دستگاه های فرهنگی هرچقدر که فکر کنیم عریض و طویل شده اند و میلیاردها میلیارد بودجه می گیرند تا خوراک مناسب برای تعالی جامعه در این عرصه تولید کنند.
اینکه این نهادها و دستگاه ها و مدیران و مسئولانشان طی این دهه ها چه کردند و دستاوردشان چه بوده به کنار؛ حرف بر سر از دست رفتن  داشته ها و سرمایه هایی است که دیگر نمی توان با صدها نهاد فرهنگی حتی نمونه ای از آن را به دست آورد.
دامنه و گستره فرهنگ بسیار وسیع است و از اخلاق و تربیت فردی گرفته تا نگاه به انسانیت، علم و دانش، هنر و ادبیات، موسیقی و... می گردد. اگر چه هریک سطوح اقتصاد و سیاست نیز در دل خود فرهنگی خاص دارند که اگر به آنها توجه نشود قطعاً با چالش مواجه خواهیم شد(که شده ایم!).
حال اگر ثروت و داشته های فرهنگی خود را که در فکر و روح جوانان فرهیخته و نخبه کشور نهاده شده با آفت مهاجرت از دست بدهیم، چطور می توانیم آن را جبران نماییم. خداحافظی های دسته جمعی دانشجویان در فرودگاه صحنه هایی از حسرت و افسوس را در دل هر بیننده ای رقم می زند؛ که چگونه حاصل عمر و تلاش یک جوان وارسته به لحاظ اخلاقی و علمی اینگونه از دست می رود و نصیب دیگران می شود.
اما بازهم نقطه حساس بحث ما این نیست!. مسئله نگران برای کشور ورودی نیروی انسانی است که در قالب مهاجرین قاچاق یا بی پشتوانه وارد کشور می شوند. پرداختن به این مسئله به منظور توهین یا تحقیر مهاجرین به کشورمان نیست. بلکه برهم خوردن توازن فرهنگی در میان لایه های جامعه با این سطح از خروج و ورود نیروی انسانی در کشور مدنظر است.
اخیراً در مترو و دیگر مراکز عمومی تصاویر برخی جوانان اتباع منتشر شده است که روی لباسشان عکس سران طالبان از بن لادن تا ملامحمد و رهبران و فرماندهان جدید افغانستان را چاپ کرده اند. شاید دیدن این تصاویر در نگاه اول بسیار ساده و پیش پا افتاده باشد، اما در بطن آن نگرانی های بسیاری از اشاعه و یا حداقل اثرگذاری بر فرهنگ متعالی و با طراوات ایرانی در میان مدت و درازمدت خواهد داشت.
قطعاً میلیون ها مهاجری که طی چند سال اخیر به کشورمان وارد شدند در لایه های اجتماعی جامعه حل خواهند شد و خود را به انحای مختلف به بدنه مردم پیوند خواهند زد. حال باید پرسید فردی که در باور و رفتارش عقاید افرادی همچون طالبان را به عنوان ملاک و الگو دارد چه تاثیری بر فرهنگ اجتماعی ما خواهد گذاشت.
نگاه این مهاجرین نسبت به حقوق زنان در جامعه چیست؟! چه اعتقادی نسبت به فعالیت های فرهنگی دارند؟! آیا می توان تضمین داد که چند میلیون انسان اثر فرهنگی خود را بر دیگر افراد جامعه منتقل نکنند؟!.
شاید نتوان فرهنگ اتباع و مهاجرین به کشور را تغییر داد و البته که چنین انتظاری هم وجود ندارد؛ اما ضرورت و توقع ملی وجود دارد تا مسئولان فکری به حال جوانان ایرانی بکنند که از هر قشر و طبقه ای راه مهاجرت در پیش گرفته اند و باید نگران بود که کشور از اندیشه های نو و با طراوات خالی شود. هیچ کس در دهه هفتاد باور نمی کرد که دریاچه ارومیه با آن خروش روزی تبدیل به نمکزار تبدیل شود. قطعاً امروز هم کسی باور نمی کند که روزی کشورمان به لحاظ ثروت فکری و فرهنگی دچار فقر و کمبود نیرو گردد، اما این واقعیتی است که همچنان از آن فرار می کنیم...