جامعه با «امید واهی» راه به جایی نمی برد

این روزها بخش کثیری از جامعه ایران جوینده یا به قول معروف درحال ماین طلا و دلار هستند؛ اما نه در بازار و یا معادن، بلکه در گوشی تلفن همراه!. میلیون‌ها ایرانی درحال خرید و استفاده از فیلترشکن برای پیوستن در تلگرام هستند، شب و روز بر صفحه گوشی‌هایشان می‌کوبند تا یک موش همستر به آنها امتیاز دهد و با جمع این امتیازات در آینده‌ای نزدیک، طلا و دلار یا ارز دیجیتال بگیرند و زندگی هایشان از این رو به آن رو شود.

جامعه با «امید واهی» راه به جایی نمی برد

این روزها بخش کثیری از جامعه ایران جوینده یا به قول معروف درحال ماین طلا و دلار هستند؛ اما نه در بازار و یا معادن، بلکه در گوشی تلفن همراه!. میلیون‌ها ایرانی درحال خرید و استفاده از فیلترشکن برای پیوستن در تلگرام هستند، شب و روز بر صفحه گوشی‌هایشان می‌کوبند تا یک موش همستر به آنها امتیاز دهد و با جمع این امتیازات در آینده‌ای نزدیک، طلا و دلار یا ارز دیجیتال بگیرند و زندگی هایشان از این رو به آن رو شود.
اگر از هریک از این افراد بپرسید که قرار است این ثروت دلاری و ارزی از کجا بیاید؛ مشترکاً پاسخ می دهند که استخراج می شود!. جالب تر اینکه هیچکس جوابی بیش از این برای ارائه ندارد.
اما تمام این افراد و اقشار مختلفی که در تاکسی،مترو،صف نانوایی، بازار، محل کار، دانشگاه و... در حال ضربه زدن به صفحه گوشی و همستر تلگرام هستند در یک مورد اشتراک نظر دارند وآن «امید» است. هرچند که جنس این امید، از جنس امید واهی است و بسیاری از تلگرامی ها نیز این را با هر بار ضربه زدن به همستر در ذهن خود مرور می کنند.
کاری به این نداریم که این بساط ماین همستری در تلگرام صحیح است یا نه؛ بحث برسر نگرش حاکم بر جامعه ای است که از سر ناچاری و نبود راه نجات خود را به آب و آتش می زند و به قول قدیمی ها به هر ریسمان پوسیده ای چنگ می زند تا خود را بالا بکشد تا در این چرخه زندگی باقی بماند.
تاکنون از خود پرسیده ایم که ما را چه شده است؟ چرا مردم در بر ابر وعده‌های مالی زود گول می‌خورند و به خط می‌شوند تا آیفون صد میلیونی را بیست میلیون تومان بخرند یا به راحتی در دام شبکه‌های هرمی می‌افتند؟
قطعا ما مردم ساده لوحی نداریم و فرهنگ قمار هم در اکثر اقشار جامعه امری منفور تلقی می شود.
اما وقتی که در یک جامعه بنا به هر دلیلی، حرکت در مسیر معمول و قابل پیش بینی دشوار و پر هزینه شود، عبور از میانبرها اهمیت بیشتری پیدا می‌کند و مردم، خود را در شرایطی قرار می‌دهند که به جای آن که بردباری کنند و از پیچ و فراز و فرود بگذرند و به مقصد برسند، ریسک می‌کنند و از مسیری دیگر می‌گذرند و به جای منطق و شرایط معمول، امید بستن به شانس و تصادف را بر می‌گزینند چرا که با هیچ قاعده و روشی نمی توانند به حداقل های زندگی معمولی برسند و ثباتی را در بنیان زندگی فردی و خانوادگی و اجتماعی برای خود متصور شوند.
وقتی که بر کل وضعیت زیستی و معیشتی شهروندان جامعه، قانون حکمفرما شود و بدون هیچگونه تبعیض و اما و اگر، همه به یک نسبت برابرفرصت کار، تحصیل، تجارت، استخدام و مشارکت داشته باشند و به فراخور میزان حق و کفایت و شایستگی‌شان از منابع کشور برخوردار شوند، راه بر تبعیض و شکاف طبقاتی مسدود می‌شود و کسی حس نمی‌کند که باید برای رسیدن به وضعیت بهتر، وارد یک مسابقه نامعلوم شود.
اگر زندگی و کسب معیشت و خرج و برج مردم، وضعیتی عادی داشته باشد و بتوان روی درآمد و دخل و خرج، به شکل طولانی مدت حساب و کتاب کرد و دست کم امکان برنامه‌ریزی یک ساله درباره مخارج خانواده وجود داشته باشد، مردم دچار چنین وضعیتی نمی‌شوند که از بام تا شام به فکر خرید طلا و دلار باشند. آن هم طلا و دلاری که قرار است همستر به آنها بدهد!