پذیرش واقعیت ها به اجبار سخت است

یکی از چالش هایی که همواره در ادوار مختلف مدیریت کشور با آن مواجه بوده ایم، عدم پذیرش واقعیت ها در عرصه های مختلف می باشد.

پذیرش واقعیت ها به اجبار سخت است

یکی از چالش هایی که همواره در ادوار مختلف مدیریت کشور با آن مواجه بوده ایم، عدم پذیرش واقعیت ها در عرصه های مختلف می باشد.
واقعیت هایی که مدیران در حوزه مسئولیت خود به سبب داشتن رزومه مثبت، آنها را منعکس نمی کنند و حتی در ارائه گزارش تمام مشکلات را نادیده و صرفاً دستاوردها و نتایج مثبت را نتیجه عملکرد خود قلمداد می کنند.
این رویکرد غلط در سیستم مدیریتی کشور سبب شده تا ضعف ها و چالش های موجود در عرصه مختلف مدام نادیده گرفته شود و حتی انکار گردد و شرایط را به گونه پیش برده ایم که امروز بسیاری از این چالش ها مدام خود را نمایان می سازد.
امروز مسئله قطع برق در سراسر کشور نشان از نادیده انگاری هایی است که در هر دوره ای دولت ها از آن به عنوان دستاورد دولت خود یاد می کردند.
قطع سراسری برق، پای ما را از فکر خودکفایی و صادرکننده بزرگ برق در منطقه، روی زمین واقعیت گذاشت و این بار مردم و مسئولان خود را با حقیقت ناترازی و فقدان توان تأمین در حوزه انرژی برق مواجه دیدند.
متأسفانه اگر خیلی زودتر واقعیت های موجود در حوزه انرژی برق را می پذیرفتیم و بی جهت اعلام نمی کردیم که ما صادرکننده برق هستیم و فقط توان تأمین نیازداخلی را داریم، امروز این چنین شاهد قطع سراسری نبودیم و یا حداقل از خیلی قبل تر از این به فکر مدیریت مصرف و تأمین انرژی می افتادیم.
شکی نیست که این وضعیت برق در حوزه گاز و بنزین و گازوئیل و حتی مازوتی که به بهانه حفظ سلامت مردم جلوی مصرف آن گرفته شده، در حال وقوع است و فقط کمی زمان برای هویدا شدن ناتوانی کشور در توان تأمین آن فرق می کند.
دامنه مشکل بسیار وسیع است و ناترازی برق تنها نوک قله یخی است که حجم بزرگی از آن زیر آب است و در مسیر هویدا شدن قرار گرفته است.
اگر بخواهیم واقع نگر باشیم باید بپذیریم که در حوزه بنزین وضعیت ما از برق بهترنیست و بالاخره در این مسیر غلط به مشکل اساسی برخواهیم خورد و مسلماً آن زمان شدت فشار و هزینه تحمیلی بر مردم بسیار سنگین خواهد بود.
متأسفانه در تمامی این حوزه ها سیستم مدیریتی دستوری موجب دور شدن از حقایق موجود شده است و قیمت گذاری های ابلاغی موجب از بین رفتن توجیه سرمایه گذاری و کنترل مصرف بهینه در کشور شده است.
توجیه چنین سبک مدیریت منابع به بهانه کنترل فشارها بر مردم، امری غیر واقعی است چرا که بیشترین فشار این مدل مدیریتی بر بدنه جامعه وارد خواهد شد، درصورتی که اگر قیمت تولید و مصرف انرژی واقعی بود و به تبع آن درآمد افراد نیز مطابق با آن واقعی سازی می شد، قطع به یقین امروز علاوه بر کنترل مدل های مصرف و استفاده بهینه از انرژی شاهد سرمایه گذاری های بخش خصوصی و حقیقی در این عرصه بودیم و این چنین در مشکلات ناترازی گیر نمی کردیم.