کپرنشینی به سبک پیرزن کرمانشاهی و باستی هیلزی!

يك نكته از هزاران

مسئله ساخت‎وساز در خارج از محدوده شهرداری، یکی از مهم‎ترین و چالش برانگیزترین مشکلات شهرداری‎هاست، چرا که با ساخت‎وساز در حاشیه شهرها، به هر شکلی، شهرداری درگیر مسائل مختلفی چون تامین خدماتی نظیر حامل‎های انرژی، وسایل حمل‎ونقل، تامین امنیت جانی و مالی در این حاشیه‎‎نشینی‎ها و... می‎شود. اما شاید گفتن داشته باشد که مهم است این حاشیه‎نشینی و ساخت‎وساز توسط چه کسانی و در کدام نواحی و با کدام رانت‎ها و لابی‎گری‎هایی اتفاق افتاده است. آیا این ساخت‎وساز توسط پیرزنی تنها، با درد ورنج فراوان و به اندازه ۴۰ متر انجام شده تا در روزهای آخر عمرش، کمی آسودگی احساس کند، یا نه این ساخت‎وساز حاشیه‎ای توسط افرادی انجام شده که نمی‎توان بر آن‎چه ساخته و بالا برده‎اند، قیمتی نهاد که هیچ، برایش حصارو نگهبان و ... هم در نظر گرفته‎اند و شده‎اند تافته جدابافته‎ای از جامعه‎ای که از آن برخاسته‎اند؛ یعنی سنخ و جنس‎شان احتمالا از همان سنخ و جنس پیرزنی است که هرگز نتوانست آسودگی کپر ۴۰ متری‎اش را بچشد. هر دو فرزندان و مردمان همین آب و خاک‌اند؛ اما یکی کپرنشینی است در آخرهای عمرش در حاشیه شهر کرمانشاه و دیگری باستی‌هیلزنشینی است که با کشیدن حصار بر دور خودش، نمی‌داند که در جامعه پیرامونش چه می‌گذرد و اساسا این گذران برای او و افرادی مثل او چندان اهمیتی ندارد که اگر داشت، امروز نه کپری ویران می‌شد و پیرزنی جان خود را از دست می‌داد و نه باستی‌هیلزی وجود داشت؛ یعنی دو نوع و شکل و شیوه از ساخت‌وساز غیرمجاز در حاشیه شهرها!


مسئله ساخت‎وساز در خارج از محدوده شهرداری، یکی از مهم‎ترین و چالش برانگیزترین مشکلات شهرداری‎هاست، چرا که با ساخت‎وساز در حاشیه شهرها، به هر شکلی، شهرداری درگیر مسائل مختلفی چون تامین خدماتی نظیر حامل‎های انرژی، وسایل حمل‎ونقل، تامین امنیت جانی و مالی در این حاشیه‎‎نشینی‎ها و... می‎شود. اما شاید گفتن داشته باشد که مهم است این حاشیه‎نشینی و ساخت‎وساز توسط چه کسانی و در کدام نواحی و با کدام رانت‎ها و لابی‎گری‎هایی اتفاق افتاده است. آیا این ساخت‎وساز توسط  پیرزنی تنها، با درد ورنج فراوان و به اندازه 40 متر انجام شده تا در روزهای آخر عمرش، کمی آسودگی احساس کند، یا نه این ساخت‎وساز حاشیه‎ای توسط افرادی انجام شده که نمی‎توان بر آن‎چه ساخته و بالا برده‎اند، قیمتی نهاد که هیچ، برایش حصارو نگهبان و ... هم در نظر گرفته‎اند و شده‎اند تافته جدابافته‎ای از جامعه‎ای که از آن برخاسته‎اند؛ یعنی سنخ و جنس‎شان احتمالا از همان سنخ و جنس پیرزنی است که هرگز نتوانست آسودگی کپر 40 متری‎اش را بچشد. هر دو فرزندان و مردمان همین آب و خاک‌اند؛ اما یکی کپرنشینی است در آخرهای عمرش در حاشیه شهر کرمانشاه و دیگری باستی‌هیلزنشینی است که با کشیدن حصار بر دور خودش، نمی‌داند که در جامعه پیرامونش چه می‌گذرد و اساسا این گذران برای او و افرادی مثل او چندان اهمیتی ندارد که اگر داشت، امروز نه کپری ویران می‌شد و پیرزنی جان خود را از دست می‌داد و نه باستی‌هیلزی وجود داشت؛ یعنی دو نوع و شکل و شیوه از ساخت‌وساز غیرمجاز در حاشیه شهرها!
البته که ممکن است در طی تخریب آلونک این پیرزن اساسا هیچ ضرب و شتمی صورت نگرفته باشد؛ اما درد و استرس حاصل از چنین ویرانگری طبعا با تنهایی و بی‌کسی و بی‌بضاعتی پیرزن دست به دست هم داده و قلب او را از کار انداخته‌اند. سکته پیرزن در طی تماشای ویران شدن کپر غیرقانونی‌اش در حاشیه شهر، ممکن است تقصیر هیچ شخص خاصی نباشد؛ اما حتما در این مورد نهادهای مختلفی مقصرند؛ چه شناسایی شوند، چه نشوند. چه به قصور خود در مورد تنهایی و کپرنشینی این پیرزن فوت شده، اعتراف کنند چه نکنند. جامعه با مسئولان مختلفش در قبال چنین رفتارها و افرادی، چه در کپری 40 متری و در چه در کاخی غیرقابل قیمت‌گذاری در باستی‌هیلز، مقصر است. چرا که به گفته معصومان ما هر کاخی نمایاننده هزاران کوخی است که در همان نزدیکی‌ها و درست در حاشیه‌های شهر بنا شده‌اند، در این مورد که کسی اعتراض ندارد؟!