رشد آگاهی اقتصادی، گامی به سوی توسعه

اساساً آگاهی و درک مفاهیم به عنوان عنصر اصلی و هسته مرکزی رشد و توسعه در مفهوم کلی آن می باشد. این آگاهی شامل درجاتی از فهم جایگاه،وضعیت موجود، داشته ها، بایدها و نبایدها در حوزه تخصصی می باشد. مسلماً عدم آگاهی در چنین مواردی مسیر توسعه را منحرف و حتی مسدود خواهد کرد.

رشد آگاهی اقتصادی، گامی به سوی توسعه

 

 

اساساً آگاهی و درک مفاهیم به عنوان عنصر اصلی و هسته مرکزی رشد و توسعه در مفهوم کلی آن می باشد. این آگاهی شامل درجاتی از فهم جایگاه،وضعیت موجود، داشته ها، بایدها و نبایدها در حوزه تخصصی می باشد. مسلماً عدم آگاهی در چنین مواردی مسیر توسعه را منحرف و حتی مسدود خواهد کرد.
مسئله اقتصاد به عنوان شاه بیت اصلی روابط و تعاملات امروز بشر از اهمیت و جایگاه والایی برخوردار است. به گونه ای که عیار و کیفیت جوامع بشری در عصر حاضر با ملاک میزان رشد و توسعه اقتصادی آنها سنجیده می شود، چرا که توسعه اقتصادی از یک الگوی متوازن و متعادل پیروی
می کند که بهبود آن مستلزم ارتقای سطح کمی و کیفی در حوزه های مرتبط می باشد. نمی توان کشوری را در دنیا یافت که به رشد و توسعه اقتصادی رسیده باشد، اما در حوزه های مختلف دیگر همچون علمی، آموزشی، صنعتی، رفاهی و اجتماعی به درجه مطلوبی از پیشرفت نرسیده باشد.
اما رشد اقتصادی و حرکت به سمت توسعه نیازمند آگاهی برنامه ریزان و مجریان و آحاد جامعه از وضعیت اقتصادی کشور دارد. اینکه تمامی اقشار مرتبط با اقتصاد کشور به این درک برسند که محدودیت ها و معذوریت ها، داشته و نداشته، بایدها و نبایدها در چه سطحی است تا بتوانند براساس آن حرکت کنند.
اقتصاد امروز ما از یک پوسته بیرونی و یک مغز درونی تشکیل می شود. پوسته بیرونی اقتصاد کشورمان طی دهه های اخیر به شدت آسیب دیده است و این آسیب به هسته و مغز داخلی اقتصاد نیز سرایت کرده است.
پوسته بیرونی اقتصاد ما متشکل از سطح روابط اقتصادی و سیاسی با جهان می باشد و کیفیت آن براساس میزان سطح تعاملات و ارتباطات
بین المللی ما بستگی دارد. اما این مورد اگرچه ضروری اما عامل کافی برای توسعه اقتصادی تلقی نمی شود. در بخش دیگر ما با مغز یا هسته داخلی اقتصاد مواجهیم که دربرگیرنده برنامه ها و شیوه مدیریت اقتصاد داخلی کشور می باشد. در این بخش ما موارد مرتبط با سازندگی و رونق اقتصادی مواجهیم که دامنه آن بسیار گسترده است.
اما به طورکلی می توان به نقش نظام بانکی و صنعت بیمه کشور در شکل گیری این هسته داخلی اقتصاد به عنوان بسترهای رشد اشاره کرد. نظام بانکی ما باید براساس اصول و استاندارهای علمی درجهت رشد تولید حرکت کند و در این مسیر با بهره گیری از توان نظام مالی کشور زمینه را برای ورود بخش خصوصی فراهم سازد.
امروز برنامه ها و چشم اندازهای استراتژیکی درحوزه اقتصاد کشور ترسیم شده است اما این اسناد توسعه محور از روی کاغذ به میدان عمل منتقل نمی شود. به عنوان مثال در یک قلم موضوع سهام عدالت گزینه ای بسیار مفید برای ورود بخش خصوصی براساس کارکرد تعاونی ها بود. اما متأسفانه به سبب سومدیریت ها و بعضاً سواستفاده های صورت گرفته در این حوزه منحرف شد و از اهداف عالیه و سازنده خود دور ماند.
از سوی دیگر صنعت بیمه نیز به عنوان بال دیگر توسعه اقتصاد کشور علیرغم تلاش های بسیاری که طی یک دهه اخیر صورت گرفته هنوز به عنوان ابزاری موثر برای رشد و تعالی اقتصاد تلقی نمی شود و این دقیقاً مصداق عینی عدم آگاهی و درک داشته ها در مسیر توسعه اقتصاد است.
عدم درک مناسب از توان و پتانسیل های صنعت بیمه موجب هدر رفت نیروی این بخش در اقتصاد گردیده است و دایره توانمندی های آن در سطح خدمات معمولی باقی مانده است. در صورتی که امروزه صنعت بیمه حتی راهگشای نظام بانکی در کشورهای توسعه یافته قلمداد می شود.
ما در حوزه عدم درک و رشد اگاهی اقتصادی امروز در سطح
برنامه ریزی و اجرا نیز دچار مشکل هستیم.

 ارائه برنامه های کوتاه مدت و موقت با کمترین بازدهی و بیشترین هزینه موجب فلج شدن اقتصاد کشور شده است. وضعیت تورم، رکود، بیکاری و بحران های معیشتی به گونه ای است نمی توان از برنامه های اجرایی دولت ها طی ادوار گذشته دفاعی داشت.
چرا که وضعیت هرکدام نسبت به ادوار قبلی مدام نزولی بوده است.
تورم یک بیماری اقتصادی و درمان آن نیز یک راهکار اقتصادی می طلبد.
اما وقتی ما برای مهار تورم به جای بهره گیری از نیروهای کارشناس در این حوزه از مدیران ناکارآمد و حتی غیراقتصادی استفاده می کنیم تا بتوانند تورم را مهار کنند نشانگر همان عدم آگاهی است که محور اصلی بحث می باشد.
بیکاری و رکود اقتصادی عواملی است که به سبب عدم بهره گیری مناسب از داشته ها بروز پیدا کرده و نمی توان برای آن راهکارهای دستوری و حتی غیر سیاسی تجویز کرد. کما اینکه نمی توان برای معضلات اجتماعی و فرهنگی، راهکاری اقتصادی توصیه نمود.
مشکل اصلی حرکت کند ما به سمت توسعه و به ویژه رشد اقتصادی ناشی از همین عدم آگاهی نسبت به داشته ها و توانایی و حتی
خواسته ها می باشد.
ما امروز حتی به این درک و آگاهی نرسیده ایم که چشم اندازهای ترسیم شده را چگونه و با چه راهکارهایی محقق کنیم و در این مسیر تا چه حد باید بر توان پوسته خارجی و تا چه میزان از هسته داخلی اقتصاد کشور استفاده کنیم.
مسلماً این درک زمانی محقق خواهد شد که ما آنچه هستیم را بپذیریم و از خودبزرگ بینی های واهی دست بکشیم و برای آنچه می خواهیم باشیم برنامه ریزی معقول داشته باشیم. اینکه در چشم اندازهای مختلف رتبه اول اقتصادی، علمی، ورزشی، رفاهی و... را برای خود ترسیم کنیم تنها آرزوهایمان را روی کاغذ آورده ایم اما از واقعیت ها چشم پوشی کرده ایم.
لذا باید در چشم اندازهای اقتصادی به گونه ای هدف گذاری کنیم که به آن برسیم و از آن به عنوان دستاوردی ارزشمند برای ارتقای جایگاه در مراحل بعدی استفاده کنیم.