مردمی محروم در باتلاق فراموشی

گفتن از درد و رنج و محرومیت و مظلومیت مردم سیستان حکایتی بی پایان است که بیش از نیم قرن است که ادامه دارد. چه پیش از انقلاب و چه پس از آن این محرومیت مردم سیستان همواره دردآور و فزآینده بوده است. هرچند که پس از انقلاب با اجرای برخی طرح های جهادسازندگی و فقرزدایی اقداماتی در راستای کاهش محرومیت ها در این استان صورت گرفت، اما شدت مشکلات به قدری است که مردم این دیار در سال ۱۴۰۱ و با گذشت نزدیک به نیم قرن از عمر انقلاب ۵۷ همچنان برای دریافت خدمات اولیه ای همچون خرید نان، نفت، بنزین، کپسول گاز، باید در صف هایی به درازای چند روز و چند هفته بایستند!.

مردمی محروم در باتلاق فراموشی

 

گفتن از درد و رنج و محرومیت و مظلومیت مردم سیستان حکایتی بی پایان است که بیش از نیم قرن است که ادامه دارد. چه پیش از انقلاب و چه پس از آن این محرومیت مردم سیستان همواره دردآور و فزآینده بوده است. هرچند که پس از انقلاب با اجرای برخی طرح های جهادسازندگی و فقرزدایی اقداماتی در راستای کاهش محرومیت ها در این استان صورت گرفت، اما شدت مشکلات به قدری است که مردم این دیار در سال 1401 و با گذشت نزدیک به نیم قرن از عمر انقلاب 57 همچنان برای دریافت خدمات اولیه ای همچون خرید نان، نفت، بنزین، کپسول گاز، باید در صف هایی به درازای چند روز و چند هفته بایستند!.
خبر ایستادن و منتظر ماندن به مدت طولانی در «صف» نفت آن هم در این روزهای سرد، بیانگر وضعیتی است که مردم این استان با آن درگیر هستند و صدای دردهایشان به گوش مسئولان پایتخت نشین نمی رسد. دراین سرمای زمستان سهمیه 80 لیتری نفت برای هرخانواده شاید کافی باشد
(که نیست!) اما چند روزدر صف ایستادن برای گرفتن ثبت سهمیه و مجدد در صف چندروزه ایستادن برای دریافت نفت و بعضاً درگیری و نزاع برای دریافت یک سهمیه ناچیز، آیا معنای خدمت رسانی و حفظ شأن ملت را می رساند؟!
در خبری به گزارش عصر ایران و به نقل از روزنامه اعتماد  که در اغلب خبرگزاری ها مطرح شده بیان گردیده است که صبح پنجشنبه ۶ بهمن ماه امسال، یک خانم حدودا ۵۳ ساله در «فنوج» استان سیستان و بلوچستان به علت استرس ناشی از مشاهده
«صف دریافت سهمیه نفت» دچار «سکته قلبی» شد. پس از این حادثه او را به بیمارستان «ولیعصر» فنوج منتقل کردند اما او جانش را از دست داد.
درگزارش های پزشکی این زن بلوچ آمده است که استرس و شوک قلبی باعث سکته و مرگ وی شده است. شوکی از ایستادن در صف برای گرفتن سهمیه بر وی وارد شده و مرگش را رقم زده است. حال کدام مسئول و کدام نهاد و کدام سازمان مرگ وی را به گردن
می گیرد. شاید نتوان شخصی را مقصر دانست.ولی شاید تا با ارسال امکانات  و خدمات بیشتر و به موقع از تکرار این حوادث جلوگیری کرد.
درکشوری که مدام برداشتن بیشترین ذخایر نفت و گاز جهان مانور تبلیغاتی داده می شود، چطور می توان صف های یک هفته ای برای گرفتن 80 لیتر نفت را باور کرد. چطور می توان گازکشی به این استان محروم را با گذشت 50 سال در دستور کار قرار نداد و بهانه قرار داشتن در مناطق صعب العبور از خود سلب مسئولیت نمود.
به فرض که صعب العبور بودن این مناطق مانع از احداث خطوط
 انتقال گاز باشد، آیا رساندن سوخت های جایگزین نیز امکان پذیر نیست و مردم برای داشتن یک پیت نفت و یک کپسول گاز باید با مصیبت های این چنینی مواجه شوند که روزها در صف بمانند و یا در این صف ها به نزاع و درگیری باهم برآیند؟!
ای کاش زمانی فرارسد که  مسئولین و مدیران و سیاست گذاران کشور از پایتخت خارج شوند و توان مدیریتی و امکانات تحت امرشان را در
جنوبی ترین و محروم ترین استان های کشور به کار گیرند و استان به استان پیش روند تا به نیمه شمالی کشور برسند.
 متأسفانه این روند هیچگاه مورد توجه قرار نگرفته است و تمرکز امکانات و منابع در مرکز و اقمار آن باعث حفظ و تشدید محرومیت در مناطقی همچون سیستان گردیده است که پس از گذشت نیم قرن از عمر انقلاب هنوز مردم در وضعیت قبلی خود زندگی
می کنند و نمی توان تغییر ملموسی را در اوضاع و احوال آنها مشاهده کرد.