سطح دانایی بالا، کیفیت برنامه ها پایین!

ایران به سبب داشتن بدنه جمعیتی جوان از جمله کشورهایی است که سطح آگاهی عمومی در آن بالاست. این آگاهی عمومی سبب شده تا میزان و کیفیت دانایی در کشور نیز ارتقا یابد. اهمیت یا فرق بین آگاهی و دانایی در این است که دانایی توام با مهارت و تخصص است و هرچه نیروی انسانی ما به لحاظ دانایی افزایش یابد، کیفیت و ظرفیت داشته ها و نتایج امور ارتقا می یابد.

سطح دانایی بالا، کیفیت برنامه ها پایین!

ایران به سبب داشتن بدنه جمعیتی جوان از جمله کشورهایی است که سطح آگاهی عمومی در آن بالاست. این آگاهی عمومی سبب شده تا میزان و کیفیت دانایی در کشور نیز ارتقا یابد. اهمیت یا فرق بین آگاهی و دانایی در این است که دانایی توام با مهارت و تخصص است و هرچه نیروی انسانی ما به لحاظ دانایی افزایش یابد، کیفیت و ظرفیت داشته ها و نتایج امور ارتقا می یابد.
امروز ما بیش 14 میلیون نفر از جمعیت کشور دارای تحصیلات دانشگاهی هستند و درمیان آنها جمع کثیری از نخبگان و دانشمندان و کارشناسان زبده وجود دارند که در حیطه علمی و مهارتی خود جزء سرآمدترین افراد در جهان می باشند.
حال سئوال توام با انتقاد این است که با وجود چنین جامعه ای آگاه و این میزان از سطح دانایی چرا کیفیت برنامه ها و نتایج عملکردها در کشورمان پائین است و نمی توان اثرات سازنده این دانایی را سیاست گذاری های خرد و کلان کشور مشاهده کرد؟!.
چگونه است که هریک از این نیروهای متخصص پس از مهاجرت تبدیل به مدیران ارشد در حوزه ها و مراکز فوق تخصصی می شوند و از دانش و مهارتشان در راستای دستاوردهای جدید علمی و برنامه ریزی و مدیریت پروژه های کلان استفاده می شود، اما در داخل کشور نام و نشانی از آنها نیست؟!.
لذا باید اذعان داشت که ما در بهره گیری از پتانسیل دانایی کشور کوتاهی می کنیم و به بیانی ساده تر قصد و نیتی برای بهره گیری از حضور و تخصص آنها در بطن جریان تصمیم سازی کشور وجود ندارد و برای ورود آنها به حلقه های سیاست گذاری در عرصه های مختلف راهی نیست.
این درحالی است که ما برای آموزش و پرورش این نیروها از ابتدای ورودشان به عرصه کسب علم و دانش، تا سال ها بعد که به جایگاه تخصصی خود می رسند هزینه های مادی و معنوی بسیار می کنیم اما در همین بزنگاه حساس آنها را به حال خود رها می سازیم و برنامه ای برای جذبشان در عرصه مدیریت و سیاست گذاری کلان کشور نداریم.
این شایسته جامعه ما نیست که در باتلاقی از مشکلات و بحران ها دست و پا بزند و برای توجیه عقب افتادگی در حوزه های مختلف، خود را درحال توسعه بداند درحالی که خبری از توسعه نیست و توان و تخصص نیروهای آموزش دیده کشور در دیگر جوامع در حال میوه دادن است.
با وصف این اوضاع نمی توان ادعاهای برخی مقامات و مسئولان در سپردن امور به نیروهای جوان و تحصیل کرده و نخبگان کشور را پذیرفت. چرا که اگر چنین بود کیفیت وکارایی برنامه ها برای برون رفت ملت و کشور از بحران های مختلف مفید واقع می شد. اما امروز چنین چیزی را مشاهده نمی کنیم.
برنامه ها و سیاست هایی که برای مواجهه با بحران ها و مشکلات مردم در نظر گرفته می شود اگر بی ربط با اصل چالش نباشد، حداقل چاره ساز آن نیست و دردی از جامعه دوا نمی کند. لذا مشخص است که نیروهای ماهر و متخصص ما در برنامه ریزی و سیاست گذاری برای امورات کشور قرار نمی گیرند و بعضاً در رده های پائینی و یا در مسیر اجرا از آنها استفاده می شود که تأثیر چندانی در میزان نتایج ندارد. بی توجهی به این مسئله جدای از عقب ماندگی های مختلف در کشور، موجب از دست رفتن این نیروها و جذب شدنشان در دیگر کشورها خواهد شد که این خود بحرانی برای کشور تلقی می شود...