سردرگمی در میان سیاست های ابلاغی و اجرایی

اساس پیگیری امور اجرایی هر کشوری در عرصه های مختلف براین پایه است که مردم منتخبین خود را در عرصه های مختلف برمسند قدرت می نشانند تا اموراتشان را به دست گیرند و دغدغه های آنها را مرتفع سازند.

سردرگمی در میان سیاست های ابلاغی و اجرایی

اساس پیگیری امور اجرایی هر کشوری در عرصه های مختلف براین پایه است که مردم منتخبین خود را در عرصه های مختلف برمسند قدرت می نشانند تا اموراتشان را به دست گیرند و دغدغه های آنها را مرتفع سازند.
امروز کشورمان در وضعیتی قرار گرفته است که در حوزه های مختلف سیاسی،اقتصادی و اجتماعی دچار بحران هایی گردیده است که برای نجات از هرکدامشان نیاز به عزمی جدی و ملی نیازمندیم.
اما درچنین وضعیتی اقدامات عجیب و تأمل برانگیزی در عرصه های مختلف مشاهده می شود که مردم متعجب می شوند و از خود می پرسند که این رفتارها با آن گفتارها چه سنخیتی دارد. مدتی است که بحث کمبود انرژی درکشور مشکل ساز شده است و هر روز کمبودها و ضعف های خود را نمایان تر می سازد.
دولت می گوید ناترازی شدید در تولید و مصرف انرژی حاکم است و ظرفیت های کشور قادر به تأمین نیازهای بخش صنعتی و خانگی انرژی نیست. درهمین راستا شاهد قطعی برق سراسری در کشور هستیم. همین وضعیت را در مصرف گاز و مهمتر از همه آب داریم، به گونه ای که ادامه این وضعیت کمتر از چند سال آینده کشور را با بحرانی شدید مواجه خواهد ساخت و ناترازی جمعیتی از شهری به شهر دیگر را مشاهده خواهیم کرد.
درچنین شرایط بغرنجی از سوی وزارت کشور اعلام می شود که روزانه بیش از 4هزار نفر تبعه افغانی با پاسپورت و مجوز قانونی وارد کشور  می شود. این تعداد مهاجر قطعاً برای گردشگری به کشور نمی آیند و توریست نیستند که بعد از مدتی به کشورشان بازگردند. نمود این مسئله را می توان در آمارهای مختلف حضور مهاجرین افغان که بین 6 تا 10 میلیون تخمین زده می شوند، توجه داشت.
این تعداد مهاجر در روند مدیریت روزمره زندگی ایرانیان وارد شده اند و از آب و برق و گاز یارانه ای بهره می برند. مصرف آرد و نان کشور را بالا برده اند،از بنزین و سوخت فوق یارانه ای استفاده می کنند، استهلاک حمل و نقل عمومی را بالابرده اند، مصرف مایحتاج غذایی را افزایش داده اند، هزینه کرایه مسکن را درنقاط پایین شهر افزایش داده اند و فرزندانشان با فرهنگی متفاوت وارد مدارس ایرانی شده اند و جوانانشان با نیازهای مختلفی که دارند در جامعه ایرانی حضور پیدا کرده اند و ناترازی فرهنگی و مادی و معنوی را سبب شده اند.حرف بر سر این است که چرا دولتی که مدام از ناترازی های مختلف حرف می زند و کنترل مصرف را با سهمیه بندی سراسری در دستور کار قرارداده است و مدام افزایش قیمت ها در سوخت را مزمزه می کند، جلوی یک عامل فزاینده در تشدید این ناترازی را نمی گیرد.
روزانه 4هزار نفر وارد کشور می شوند که از بدو ورود درحال استفاده از حقوقی هستند که مختص ملت ایران است و نباید به سادگی دراختیار دیگر اتباع و مهاجرین قرار گیرد. شوخی نیست رقم 10 میلیون افغانی در کشور به منزله جمعیت پایتخت کشور می باشد!. آیا این تعداد جمعیت هزینه زندگی در ایران را براساس نرخ آزاد سوخت و انرژی و غذا و مسکن پرداخت می کنند.
بحث درمورد قوم ستیزی یا دشمنی با برادران رنج کشیده افغان نیست. بلکه حرف از مدیریت درونی کشوراست. کشوری که در تأمین وکنترل مدیریت مایحتاج مردم خودش دچار مشکل است چرا باید بار میلیون نفر دیگر را به دوش بکشد. این بار تبعات بسیار سنگین امنیتی،اقتصادی،فرهنگی و ... به همراه دارد. اما متأاسفانه آنطور که باید و شاید کسی عزم برخورد با این رویه ندارد و حتی در برخی موارد احساس می شود که عامدانه این رویه در پیش گرفته شده است!. اما هرچه هست همچون همیشه مردم باید تاوان و هزینه این مسائل را بدهند و این بارهم گویا این قصه تلخ درحال تکرار است.