امید، بدون راهکار به افسردگی می رسد

بسیاری از کارشناسان حوزه اجتماعی معتقدند جامعه امروز ما دچار یک افسردگی و نا امیدی مزمن گردیده که نگاهی به آینده ندارد و صرفاً در امروز خود زندگی می کند. بدون آنکه برنامه و هدفی برای آینده و ساختن آن داشته باشد، به مسیر خود ادامه می دهد و توانایی مواجهه با مشکلات و بحران ها را ندارد و در مواجهه با آن فقط می تواند نظاره گر باشد و تلفات بدهد.

امید، بدون راهکار به افسردگی می رسد

بسیاری از کارشناسان حوزه اجتماعی معتقدند جامعه امروز ما دچار یک افسردگی و نا امیدی مزمن گردیده که نگاهی به آینده ندارد و صرفاً در امروز خود زندگی می کند. بدون آنکه برنامه و هدفی برای آینده و ساختن آن داشته باشد، به مسیر خود ادامه می دهد و توانایی مواجهه با مشکلات و بحران ها را ندارد و در مواجهه با آن فقط می تواند نظاره گر باشد و تلفات بدهد.
این مسئله را می توان خطری جدی و هشداری فزاینده برای جامعه و کشور تلقی کرد. چرا که جامعه بدون امید به آینده قدرت اثرگذاری خود را از دست می دهد و آنقدر غرق در مشکلات فردی خواهد شد که دیگر توجهی به نقش و سهمش در سازندگی کشور ندارد.
شاید گفته شود حرف از نا امیدی خود تشدید و تحریک کننده این معضل است، اما واقعیت جامعه را نمی توان کتمان کرد و باید پذیرفت که عملکرد رسمی کشور طی دهه های گذشته بر شدت این نا امیدی افزوده است.
مردم ما از زمان جنگ تا کنون تحت فشارهای شدید اقتصادی
بوده اند و مقاومت در برابر مشکلات به اصل جدایی ناپذیر زندگی آنها تبدیل شده است؛ اما امروز دیگر امیدی باقی نمانده که از بابت آن مقاومت و تاب بیشتری داشته باشند. علت اصلی این خستگی جامعه را باید در نوع برخوردهای نامناسب از سوی مسئولان دانست.
درهر دوره ای افراد و کاندیداهای مختلف برای تصدی پست های مختلف وعده ها و قول هایی را به مردم می دهند و جامعه را امیدوار می کنند که قرار است باری از دوش آنها برداشته شود و نفسی بکشند و کمی زندگی کنند... اما وقتی پای عمل می رسد
می بینند که تغییری در اصل ماجرا ایجاد نمی شود و در به همان پاشنه می چرخد!.
تکرار این موضوع جامعه را به مرحله فراتر از ناامیدی رسانده و در وضعیت یأس قرارشان داده است. چرا که راه چاره ای را در پیش روی خود نمی بینند و مدیریت امور بسیار بی ارتباط با مشکلات آنها در حال انجام است.
امروز کشورمان نیاز به یک برنامه ریزی و یک تحول اساسی دارد تا یخ این ناامیدی  و یأس را در دل جامعه بشکند و نشان دهد که قدرت و توان ایران و ایرانیان به قدری هست که خود را از بن بست خارج کنند و مسیر ساختن را در پیش بگیرند.
برای داشتن چنین برنامه ای نیاز به ریخت و پاش و تشکیل ستاد و دفتر و دستک نیست، بلکه عزمی جدی می خواهد تا قوای سه گانه را بسیج کند و ظرفیت های اقتصادی را پای کار بیاورد و سیاست را
بر پایه منافع ملی تعریف کند. این برنامه خود به خود امید را در دل مردم زنده خواهد کرد و تاب آوری و مقاومتشان در برابر مشکلات را افزایش خواهد داد، چرا که متوجه خواهند شد عزمی برای  تغییر و اصلاح وجود دارد و باید از آن حمایت و پشتیبانی کرد.
درغیر این صورت رفت و آمدهای سیاسی و جناحی هرچقدر هم که پرشور و پرهیاهو باشد دردی از ملت و کشور دوا نخواهد کرد.