یک المپیک و هزاران غم غربت

روزهای پرهیجان المپیک پاریس برای ما سرشار از احساسات شده؛ احساساتی که برگرفته از پیروزی ورزشکاران در عرصه رقابت و روی سکو رفتن و مدال گرفتن و احتزار پرچم کشورمان است. اما روی دیگر این احساسات مواجهه ورزشکاران ایرانی با یکدیگر در زیر پرچم کشورهای دیگر است.

یک المپیک و هزاران غم غربت

روزهای پرهیجان المپیک پاریس برای ما سرشار از احساسات شده؛ احساساتی که برگرفته از پیروزی ورزشکاران در عرصه رقابت و روی سکو رفتن و مدال گرفتن و احتزار پرچم کشورمان است. اما روی دیگر این احساسات مواجهه ورزشکاران ایرانی با یکدیگر در زیر پرچم کشورهای دیگر است.
مهاجرت برخی ملی پوشان کشورمان و شرکت در مسابقات بین المللی با عنوان دیگر کشورها احساسی عجیب و غریب را برای هر بیننده ای ایجاد می کرد. باید برای کدامیک از این دو ورزشکار دست می زدیم، باید آرزوی موفقیت برای کدامیک را داشته باشیم که پیروزی یکی مایه خوشحالی ما گردد و اشک های دیگری مایه اندوهمان نگردد.
برخی از این ورزشکاران سال ها باهم در اردوهای تیم ملی شب و روز تمرین می کردند و به دور از خانه و خانواده، یار و همراز و همراه هم بودند. دست روزگار امروز آنها را مقابل هم قرار داده است. نگاه بی رحمانه به این میدان رقابت اینطور قضاوت می کند که تصمیم خودشان بوده و می خواستند نروند!.
اما نگاه منصفانه و آسیب شناسانه به این پدیده به چشم یک عارضه  می نگرد که باید آن را درمان نمود و هیچگاه اجازه بردن یک انسان را به مرحله بی بازگشت نمی دهد. صحنه هایی را دیدیم که ورزشکاران با آغوش های احساسی و معنادار بدون کلام و با نگاه و لمس یکدیگر در دل می کردند و از درون برای هم گریه دلتنگی داشتند.
آنجا که یکی از کشتی گیران سابق تیم ملی قصد خداحافظی از تشک کشتی داشت، غریبانه درحال بوسیدن چهارگوشه تشک بود و کسی نبود که او را روی دوش بگیرد و یا دلداریش دهد؛ باز هم تیمی سابق و مربیان کشورمان سریع او را درآغوش گرفتند و بر روی دوش نشاندند و دور افتخار زد درحالی که نام کشور دیگری روی لباسش درج شده بود. اما واقعاً آن تنها یک لباس بود! ما از یک انسان صحبت می کنیم که در ایران متولد شده و دست بد روزگار به هر دلیلی تن به غربت و مهاجرت داده است و اصلا هم کاری به این نداریم که پشیمان است یا خوشحال.
نمی توان ظرفیت، شخصیت و توان روحی و روانی افراد را باهم یکی دانست. بسیاری از ورزشکارانی که طی این سال ها مهاجرت کرده اند فصل مشترک صحبت ها و گلایه هاشان در اردوهای تیم ملی عدم رسیدگی مطلوب و توجه به آنها در طول زمان ورزش حرفه ای بود. بسیاری از آنها از خانواده ها ضعیف جامعه بودند که بعضاً از اردوی تیم ملی به پشت فرمان تاکسی های اینترنتی می رفتند و یا فلافل فروشی و دست فروشی می کردند .
برخی از آنها نیز به سبب برخی اختلاف سلیقه ها در موضوعات اجتماعی طرد شدند و برای ادامه فعالیت ورزشی خود مهاجرت کردند. اما هرچقدر هم که اشتباه کرده باشند و هرچقدرهم ظرفیت و تحملشان کم بوده باشد؛ باز فرزند ایران هستند.
خانواده به صرف اشتباه فرزندان او را رها نمی کند بلکه درصدد است ابتدا وی را راهنمایی و اگر میسر نبود و مسیر اشتباه طی شد زمینه بازگشت وی را فراهم می کنند تا هزینه های فردی و خانوادگی و البته اجتماعی بالاتر از این نرود.
تاکنون در ادوار مختلف صحبت از فراهم سازی بازگشت ایرانیان خارج از کشور به میهن مطرح شده است، اما هیچگاه به طور موثر برنامه ای جدی برای این موضوع درنظرگرفته نشده و صرفاً به بیان کلیاتی مبهم بسنده شده است. دولت جدید در این زمینه وعده های امیدوارانه ای داده است. اگر بر این عهد عمل کنند قطعاً بسیاری از دختران و پسران این مرز و بوم به کشورشان بازمی گردند و غم غربت از دوششان برداشته می شود.