کمی در میان مشکلات قدم بزنیم

تب دلار به اوج رسیده است و انتظار برای انفجار آن بی فایده است،چرا که دیگر انفجاری درکار نیست و ما هر روز درحال تحمل عوارض این تب هستیم و تنها مشاهده می کنیم این تب چقدر بالا و چقدر پایین آمده است.

کمی در میان مشکلات قدم بزنیم

 

تب دلار به اوج رسیده است و انتظار برای انفجار آن بی فایده است،چرا که دیگر انفجاری درکار نیست و ما هر روز درحال تحمل عوارض این تب هستیم و تنها مشاهده می کنیم این تب چقدر بالا و چقدر پایین آمده است.
مقامات و مسئولان از دست های پشت پرده حرف می زنند و دستوراتی برای مقابله با عوامل مداخله گر می دهند. اما واقعیت را باید در میدان فردوسی و البته خیابان های اطراف مشاهده کرد! چرا که اغلب دلال ها و فروشندگان سرپایی دلار از ترس ماموران به کوچه ها و خیابان های اطراف ساختمان مرکز تجارت جهانی رفته اند.
به همین منظور خیلی عادی از خیابان منوچهری به سمت بالا شروع به پیاده روی کردم تا کمی از اوضاع سردربیاورم(ای کاش مسئولان هرزگاهی از این پیاده روی ها بکنند).درابتدای خیابان منوچهری دلار فردایی
می فروختند!.به عبارتی داشتند از امروز برای فردا نرخی را تعیین می کردند و با ترفندهای هوچیگرانه خود قصد جهت دهی به بازار را داشتند.
کمی جلوتر افرادی را مشاهده می کردید که به طور مصنوعی درحال قدم زدند بودند و هنگامی به دو قدمی آنها می رسیدید می گفتند دلار خریداریم...!کمی جلوتر با برخی از آنها به بهانه فروش دلار مسافری همکلام شدم و خیلی اصرار داشتند که این دلار را از من خریداری کنند. یکی از آنها به طور جدی دستم را گرفته بود که بریم درخیابان کوشک اینجا مامور زیاد است! می گفت طی چند روز اخیر خیلی از فروشندگان را دستگیرکرده اند.
گفت برای واریز پول کمی وقت می برد و باید صبرداشته باشم.پرسیدم پول را مگر خودتان واریز نمی کنید،گفت نه بابا ما پولمان کجا بود؟! شماره کارت و نام من را در واتساپ برای شخص دیگری فرستاد و او یک شماره نوبت واریز فرستاد. شماره ای که ارسال کرد 149 بود و مدام رسیدهای واریز تسویه با شماره های مختلف را در گروه واتساپ ارسال می کرد. در خیابان کوشک دسته های دو و سه و چهارنفری افرادی را می دید که باهم درحال حرف زدن هستند. درکنار برخی از آنها ایستادم و کمی حرف هایشان را شنیدم که مدام نگران مامورها بودند. ساعت از سه بعدازظهر گذشته بود و رفته رفته از جمعیت خیابان اصلی کاسته شد. به یکباره دو نفر با یک موتور از راه رسیدند و همه افرادی که در پیاده رو بودند به سمتش رفتند و خیلی سریع بعد از سلام از او جدا می شدند. دلالی هم که بامن می خواست معامله کند گفت کمی صبرکن الان میام. با نگاهم دنبالش کردم و دیدم از زیر لباسش مقداری دلار را به موتوری داد و گفت من امروز دیر اومدم...
پس از دیدن این صحنه همه چیز هویدا شد که در بازار ارز چه خبر است و این خرده پاهای دلال در پیاده رو چه می کنند. همین جا بود که چون دلاری نداشتم به دلالم گفتم که من منصرف شدم و نمی فروشم و او هم اصرار که نه الان پول را می زند و صبر کن. از او اصرار و از من انکار، نهایتاً با شنیدن الفاظی رکیک من را بدرقه کرد.
قصد نتیجه گیری خاصی از این مشاهدات را ندارم، چرا که دیدن این صحنه ها همچون برداشتن سنگی کوچک از کف رودخانه ای بزرگ است و این دلال های کوچک درمثال همان سنگ ریزه ها هستند.اما آنچه مراد از طرح این مشاهدات است، هویدا بودن واقعیت های رایج در بازار ارز
می باشد.نیازی به مصوبه و لایحه و تشکیل کمیته های پیگیری ندارد.کافی است کمی درمیان این میدان بحران قدم بزنیم و از نزدیک مشاهده کنیم که چه حوادثی درحال رخ دادن است. آن وقت می توان امیدوار بود که دستورات و برنامه ها مفید و موثر باشند.