سنجش آستانه صبر کشورها کار خطرناکی است

علیرغم اینکه همواره منطقه خاورمیانه درگیر جنگ و خونریزی بوده و هست، اما بیشتر از جهان هستی نیازمند به کارگیری ابزارهای دیپلماتیک و اشکال مختلف مذاکره است. ضرورت استفاده از زبان دیپلماسی در منطقه خاورمیانه از این جهت است که گزینه جنگ را هیچ پایانی نیست و هیچگاه برنده ای نخواهد داشت.

سنجش آستانه صبر کشورها کار خطرناکی است

علیرغم اینکه همواره منطقه خاورمیانه درگیر جنگ و خونریزی بوده و هست، اما بیشتر از جهان هستی نیازمند به کارگیری ابزارهای دیپلماتیک و اشکال مختلف مذاکره است. ضرورت استفاده از زبان دیپلماسی در منطقه خاورمیانه از این جهت است که گزینه جنگ را هیچ پایانی نیست و هیچگاه برنده ای نخواهد داشت.
چرا که حتی پیروز میدان نیز به اندازه ای که جان یک سرباز و یا یک فرد عادی را گرفته یا از دست داده، شکست خورده محسوب می شود. پیروزی از آن کسی است که اجازه کشته شدن را ندهد و از درگیری و خون ریزی جلوگیری کند.
با تمام این اوصاف گاهاً وقتی بحث تضییع حقوق و منافع ملی وسط می آید اجبار به استفاده از گزینه نظامی ضروری است.
درهمین رابطه باید به اوج گیری درگیری ها در حول جنگ غزه اشاره داشته باشیم. میدان جنگ در غزه ظرفیت خود را از دست داده و جنگی بزرگتر را می توان به واسطه درگیری ها در دریای سرخ متصور بود که دامنه اشاعه آن را نیز نمی توان پیش بینی کرد.
در دکترین تحلیلی بسیاری از کارشناسان درمورد حمایت بی چون چرای آمریکا از اسرائیل، ایالات متحده به ویژه دموکرات ها به واسطه قدرت لابی یهودی مجبور به چنین حمایت هایی هستند و در باطن تمایلی به این جنگ و اشاعه آن به سایر نقاط خاورمیانه ندارند چرا که اولین هدف جریان های نظامی مخالف اسرائیل، پایگاه ها و نیروهای آمریکایی در کشورهای منطقه می باشد.
با این نگاه آمریکا حاضر به ورود به جنگی تمام عیار نیست و از تبعات و هزینه های آن دوری می کند، این تصور را ایجاد کرده است که آستانه صبر غرب در برابر اقدامات نظامی علیه مواضعشان در منطقه بی پایان است و این امری اشتباه است. چرا که سنجش آستانه صبر کشورها در موقعیت های حساس هیچگاه برپایه درجه بندی های مرسوم و عادی سنجش نمی شود.
شاید دولت بایدن به سبب قرار داشتن در موقعیتی که به لحاظ انتخاباتی دچار تزلزل است و به لحاظ مالی مجبور به حمایت از دو جنگ بزرگ در اوکراین و غزه می باشد، واکنش جدی به بسیاری تحولات و اتفاقات در منطقه نداشته باشد و حتی گوشه چشمی هم به فشارهای بیرونی علیه اسرائیل داشته باشد تا قائله این آتش افروزی جمع شود. اما وقتی پای کشته شدن سربازان و نیروهای آمریکایی وسط بیاید دیگر بحث سیاست و دکترین نظامی کنار می رود و دولت ها در برابر افکارعمومی قرار می گیرند.
دراین حالت دیگر هیچ توجیه و استدلال میدانی و منطقی نمی توان برای اقدامات احتمالی در نظر گرفت. چرا که دولت ها مجبور به واکنش هایی می شوند که بتوانند افکارعمومی را اقناع و آرام سازند.
با همین یک استدلال ساده باید به این موضوع توجه داشته باشیم که بیش از گزینه دیگر و پیش از هر اتفاق احتمالی، مسئله درگیری ها در غزه، لبنان، سوریه، عراق و مهمتر ازهمه یمن را به سمت عرصه دیپلماسی بکشانیم و از طریق کانال های موجود فضا را به سمت آرامش ببریم تا مانع از جنگی جدید شویم.
توان و پتانسیل قدرت دیپلماسی ما با توجه به حوادث و تحولات رخداده در منطقه بسیار بالاست، اما نباید اجازه دهیم این پتانسیل ها تبدیل تهدید علیه کشور و منافع و موقعیت ما در منطقه گردد.