بیکاری فارغ التحصیلان و چالش آموزشی

اگرچه کسب علم یک فضیلت محسوب می شود، اما پیوندی ناگسستنی با آینده شغلی افراد پیدا کرده و به عبارتی در حوزه هدفگذاری تحصیلی موضوع تعیین شغل برای دانشجویان بسیار مهم و حیاتی است. متأسفانه به سبب ریل گذاری غلط آموزشی و فرهنگی در کشورمان نگاهی متوقعانه به دانشگاه ایجاد شده و مطالبه ای غیر اصولی از آن در حوزه اشتغال ایجاد گردیده است.

بیکاری فارغ التحصیلان و چالش آموزشی

اگرچه کسب علم یک فضیلت محسوب می شود، اما پیوندی ناگسستنی با آینده شغلی افراد پیدا کرده و به عبارتی در حوزه هدفگذاری تحصیلی موضوع تعیین شغل برای دانشجویان بسیار مهم و حیاتی است. متأسفانه به سبب ریل گذاری غلط آموزشی و فرهنگی در کشورمان نگاهی متوقعانه به دانشگاه ایجاد شده و مطالبه ای غیر اصولی از آن در حوزه اشتغال ایجاد گردیده است.
درحالی که وظیفه و ماهیت وجودی دانشگاه ایجاد اشتغال نیست، اما خانواده ها و دانشجویان انتظاراتی این چنینی از آن دارند که به محض فارغ التحصیلی و خروج از آن شغلی مناسب در حد عالی داشته باشند.
قطعاً چنین نگرشی صحیح نیست؛اما نکته ای ظریف دراین فضا وجود دارد و آن نقش تسهیل کننده و یا میانبر دانشگاه برای رسیدن افراد به شغل های مناسب می باشد. قاعدتاً چنین نگرشی به دانشگاه مستلزم نوعی برنامه ریزی است تا ارتباط دانشگاه و تعاملش با بازار کار بیشتر گردد. اگرچه ما در تعریف بیکاری و اشتغال تعاریف و ملاک های عجیبی داریم اما با این اوصاف براساس آمارهای موجود تا پاییز 1402 بیش از 42 درصد تعداد جمعیت بیکاران کشور به فارغ التحصیلان اختصاص دارد. همچنین براساس آمارها در پاییز ۱۴۰۲ سهم جمعیت شاغل فارغ التحصیل آموزش عالی از کل شاغلان ۲۷.۵ درصد بوده است.
این آمارها نشان می دهد آن حلقه پیوست میان دانشگاه و بازار کار هنوز شکل نگرفته و تعامل دوسویه و سازنده میان این دو برقرار نیست. درهمین رابطه می توان به درخواست جذب نیرو از سوی کارخانجات صنعتی مختلف در سایت وزارت کار و دیگر سایت های کاریابی مشاهده کرد اما اغلب فارغ التحصیلان دانشگاهی اغلب به این نیازهای بازار کار توجه ندارند و آن را مناسب شأن تحصیلی خود نمی بینند. چرا که بعضاً 4 تا 8 سال از عمر خود را صرف تحصیل در رشته هایی کرده اند که یا بازار کار ندارد یا بازارکار آن اشباع است و یا نیاز به رابط و معرف و آشناو... غیره دارد که برای همه میسر نیست و اینجا مسئله های مختلفی را پیش می کشد که مورد بحث کنونی نیست.
لذا انتظار از سیاست گذاران آموزشی در سطوح ابتدایی تا آموزش عالی این است که مطابق با نیازهای کشور در حوزه اشتغال دانش آموزان و دانشجویان به سمتی سوق دهند که حتی در حین تحصیل امکان اشتغال و آشنایی با رشته مورد تحصیلشان در عرصه عملی داشته باشند.
شکی نیست افراد می توانند مطابق با علایق و منویات فکری در  رشته های مختلف تحصیل و کسب علم کنند، اما حرف از تعامل و اثرگذاری دوسویه آموزش عالی با حوزه تولید و اشتغال کشور می باشد که نیازمند یک حقله وصل می باشد که هنوز نتوانستیم آن را ایجاد کنیم.
قطعاً با وصل شدن حوزه آموزش عالی به بخش تولید و اشتغال روند توسعه کشور در ابعاد علمی، صنعتی، تولیدی و فناوری های روز ارتقا خواهد یافت و شاهد نوعی ارتباط تحصیلی فارغ التحصیلان با شغل آینده آنها خواهیم بود. این موضوع مزیتی ارزشمند برای کشور تلقی خواهد شد و می تواند کیفیت عملکرد ما را در حوزه های علمی و شغلی افزایش دهد.