آمارها حرف می زنند یا مسئولان؟!

هرچند که گزارش ها و آمارها همواره موجب شفافیت و اطلاع کافی از موضوعات مختلف می گردد؛ اما برخی اوقات انسان دلش می خواهد که برخی آمارها را نشنود و مطلع نگردد. اخیراً در مجلس هنگام بیان نظرات مخالف و موافق درمورد رأی اعتماد وزیر تعاون،کار و رفاه اجتماعی، یکی از نمایندگان به آماری اشاره داشت که انبوهی از ابهام و تشکیک را برای هر شنوده ای به وجود می آورد. وی در مخالفت با وزیر پیشنهادی گفت: « با این حال انقلاب ما، انقلاب مستعضعفان و محرومان است لذا قرار نبود بعد از ۴٣ سال اینگونه تصمیم بگیریم ضمن اینکه آقای رئیسی گفته بود هر کس فرزندش تابعیت خارج داشته باشد خودش هم باید برود پس ما منتظر اجرای آن هستیم در حالی که فرزند ۵ هزار و ۴٠٠ و اندی از مسئولان در خارج از کشور هستند.»

آمارها حرف می زنند یا مسئولان؟!

 

 

هرچند که گزارش ها و آمارها همواره موجب شفافیت و اطلاع کافی از موضوعات مختلف می گردد؛ اما برخی اوقات انسان دلش می خواهد که برخی آمارها را نشنود و مطلع نگردد. اخیراً در مجلس هنگام بیان نظرات مخالف و موافق درمورد رأی اعتماد وزیر تعاون،کار و رفاه اجتماعی، یکی از نمایندگان به آماری اشاره داشت که انبوهی از ابهام و تشکیک را برای هر شنوده ای به وجود می آورد. وی در مخالفت با وزیر پیشنهادی گفت: « با این حال انقلاب ما، انقلاب مستعضعفان و محرومان است لذا قرار نبود بعد از ۴٣ سال اینگونه تصمیم بگیریم ضمن اینکه آقای رئیسی گفته بود هر کس فرزندش تابعیت خارج داشته باشد خودش هم باید برود پس ما منتظر اجرای آن هستیم در حالی که فرزند ۵ هزار و ۴٠٠ و اندی از مسئولان در خارج از کشور هستند.»
 5 هزار و 400 فرزند مسئول خارج از کشور؟!
اگر این آمار غلط است چرا هیأت رئیسه مجلس و مقامات قضایی به آن معترض نشدند و گوینده را مورد اشاره قرار ندادند که این آمار و ارقام از کجاست؟! اما اگر این آمار درست و حتی بیش از آن باشد، واقعاً در این
43 سال که از عمر انقلابمان گذشته، چه شده است که فرزندان کارگزاران این نظام ترجیح داده اند که مهاجرت کنند و درکشورهایی به ادامه تحصیل و زندگی بپردازند که به زعم پدرشان مرکز فساد و فحشا و استعمار نوین هستند.
چطور می توان پذیرفت که تمام این فرزندان مهاجرت کرده مسئولان صرفاً برای تحصیل، سختی غربت را به تن خریده اند که پس از پایان درس به کشوربازگردند و به ملت خدمت کنند. چطور می شود که مسئولان برای فرزندانشان تحصیل در مراکز آموزشی و دانشگاه های اروپا و آمریکا و کانادا را انتخاب می کنند اما در برخورد با جوانان داخل کشور مدام آنها را به ماندن و تحصیل در دانشگاه های داخلی و ساختن ایران توصیه می کنند.
آیا غیر این است که فرزندان این مسئولان باوری به شعارهای پدرانشان در امورات مختلف و یا حداقل در امر تحصیل ندارند و ترجیح می دهند در غربی زندگی کنند که پدرشان آن را منفور و دشمن می پندارند. این مسائل و نمونه های از این دست بسیارند و تناقضاتی را به وجود می آورند که بعضاً گفتنشان میسر نیست و نمک بر زخم پاشیدن است.
جان کلام این است که مسئولان باید تمام جوانان این مرز و بوم از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب کشور را همچون فرزندان خود بپندارند و همچون بیان توجیهاتی که در امر مهاجرت فرزندانشان بیان می کنند که «هرکس سلیقه ای دارد و مختار است تا آینده خود را هرطور که دوست دارد بسازند»، این گزاره را برای تمام جوانان ایرانی به کار بندند و اختلاف سلیقه بین نسلی را بپذیرند و آن را در سیاست گذاری ها و تصمیمات و اقدامات به کار گیرند.
مراد از این بحث تشویق و یا حمایت از حق مهاجرت جوانان به غرب نیست، چرا که همواره آنهایی که می مانند و برای سازندگی و آینده کشور تلاش می کنند ارج و قرب بیشتری درمیان جامعه و تاریخ کشورشان خواهند داشت.
 بلکه بیان چنین موضوعی از باب توجه و درک نیازهای نسل امروز از سوی مسئولانی دارد که با شیوه های مدیریتی چهار دهه پیش برسرکار هستند و با همان سلایق قبل می خواهند جامعه را هدایت کنند.
باید بپذیریم که امروز انقلاب ما از سنین بلوغ و هیجانش خارج شده و دارای فرزندانی است که بعضاً با خود آن بیش از سی سال اختلاف سنی دارند! پر واضح است که این فرزندان نمی توانند همچون پدر فکر کنند و علایقشان با سلایق وی اختلاف و حتی تضاد دارد. حفظ سلامت و آرامش این فرزندان هنری است که پدرشان باید از خود نشان دهد و با مدیریت مناسب مانع از سرخوردگی و حتی انحراف فرزندانش از اصول گردد. امروز وقت هنرنمایی است، نباید اجازه داد که فرزندان این انقلاب و کشور دلزده و سرخورده گردند.