بی عملی جامعه و تبدیل فرصت ها به رانت

گفتن و نوشتن از احوال جامعه امروز ایران بسیار سخت است، چرا که به هر معضل و چالشی که بپردازیم ریشه آن را باید در دیگر معضلات دنبال کرد و همین طور مدام باید مشکلی را پشت مشکل دیگر دنبال کرد. البته این روند زنجیر وار در مباحث اجتماعی امری طبیعی است، اما گستردگی و عمق مشکلات جامعه درعصر حاضر امکان تمرکز بر مسئله ای خاص را نمی دهد و مجبوریم برای پرداختن به موضوع "الف"، چالش های "ب پ ت و..." را هم ذکر کرد.

بی عملی جامعه و تبدیل فرصت ها به رانت

گفتن و نوشتن از احوال جامعه امروز ایران بسیار سخت است، چرا که به هر معضل و چالشی که بپردازیم ریشه آن را باید در دیگر معضلات دنبال کرد و همین طور مدام باید مشکلی را پشت مشکل دیگر دنبال کرد. البته این روند زنجیر وار در مباحث اجتماعی امری طبیعی است، اما گستردگی و عمق مشکلات جامعه درعصر حاضر امکان تمرکز بر مسئله ای خاص را نمی دهد و مجبوریم برای پرداختن به موضوع "الف"، چالش های "ب پ ت و..." را هم ذکر کرد.
ماحصل این وضعیت برای کشور و جامعه ایران یک ابر بحران اجتماعی را رقم زده و آن چیزی نیست جز "بی عملی". امروز جامعه ایران در سکون و سکوتی عمیق فرو رفته است و همگان چشم به حل مشکلات دوخته اند  یا چیزی تغییر یا اصلاح شود. اگر هم اقدامی از سوی اقشار مختلف جامعه صورت می گیرد در قالب عافیت طلبی فردی است و سازندگی اجتماعی در بر ندارد. این مسئله خود را در امر مهاجرت گسترده توده مردم نمایان است که از پزشک و مهندس و استاددانشگاه و دانشجو وکیل گرفته تا تعمیرکار و آرایشگر و قناد و... همه درصدد رفتن از کشور هستند و در یک جمله همشان مشترکند که می گویند می خواهند برای آینده خود و فرزندانشان ترک وطن کنند.
اما آن دسته از افراد و اقشاری هم که نمی توانند و یا نمی خواهند تن به مهاجرت و غربت نشینی بدهند، صرفاً نظاره گر و همچون سنگ آسیاب فشار را تحمل می کنند چرا که احساس می کنند دیگر کاری از دستشان برنمی آید و حرف و نظرشان تغییری در روند امور ایجاد نمی کند. دقیقاً در همین فضاست که فرصت طلبان و رانت خواران قدرت و ثروت فضا را برای خود ایده آل می یابند و به انواع و اقسام تخلفات دست می زنند.
وقتی بازرگان و تاجر ما هیچ اعتمادی به ثبات بازار ندارد، به جای اینکه ریسک فعالیت بی پشتوانه را به جان بخرد، سرمایه خود را در مسیر فعالیت های غیر مولد و دلالی می اندازد که خود بازتولیدکننده آسیب های اجتماعی و اقتصادی مضاعف است که فرصت پرداختن به آن نیست. وقتی دانشجو و نخبگان علمی ما می بینند که چه در بحث تخصصی و چه در بخش عمومی جایگاه و پایگاهی ندارند پر واضح است که عقب می کشند و اگر از کشور مهاجرت نکنند نهایتاً سرخورده و یا تبدیل به یک کارمند معمولی حقوق بگیر خواهند شد.
دربحث سیاست و مدیریت اجرایی امور نیز عقب کشیدن مردم و نیروهای بخش خصوصی را به عینه مشاهده می کنیم و می بینیم که در نبود این نیروها فضا برای یکه تازی و فرصت طلبی برخی جریان ها و افراد متخلف به وجود می آید تا میدان را خالی ببینند و منافعشان را در این فضای سرد و خاکستری به صورت تصاعدی پیش ببرند.
باید جامعه را زنده کرد، باید جامعه را مطلع ساخت، باید جامعه را مشارکت داد، باید با جامعه صادق بود تا انگیزه های سرد شده احیا شوند و میلی برای مشارکت در امورات مختلف کشور ایجاد گردد. ساختار حاکمیتی زمانی می تواند قدرتمند و با صلابت باشد که تمام اقشار جامعه در تمامی حوزه های موجود در کشور حضور و اثرگذاری داشته باشند. محدود کردن جامعه به حلقه یاران و هواداران خاص نمی تواند کشور را را در برابر خطرات بیرونی و تهدیدات داخلی ایمن نگه دارد. از سوی دیگر نبودن مردم در بطن امور مختلف کشور را به میدانی برای زیاده خواهی های مختلف از سوی فرصت طلبان مبدل خواهد ساخت و پایگاه اجتماعی جامعه را تضعیف خواهد کرد.