نباید فقر نقطه آخر زندگی باشد

زندگی عامه مردم سخت شده و جامعه درحال یک دست شدن به سمت فقر می رود. این ادعا نیست و سیاه نمایی تلقی نمی شود، واقعیتی است که اگر کسی آن را نپذیرد یا در زمره همان یک یا دو درصد بالایی جامعه است یا نمی خواهد اوضاع اقتصادی جامعه را ببیند و بپذیرد!.

نباید فقر نقطه آخر زندگی باشد

زندگی عامه مردم سخت شده و جامعه درحال یک دست شدن به سمت فقر می رود. این ادعا نیست و سیاه نمایی تلقی نمی شود، واقعیتی است که اگر کسی آن را نپذیرد یا در زمره همان یک یا دو درصد بالایی جامعه است یا نمی خواهد اوضاع اقتصادی جامعه را ببیند و بپذیرد!.
درجامعه ای که حقوق و درآمد رسمی افراد شاغل کمتر از نیمی از مبلغ اعلام شده برای خط فقر می باشد، طبیعی است که جامعه به سمت یکدست شدن برود همه اقشار دچار این فقر شوند. اما شدت این فقر در میان برخی اقشار جامعه و بسته به محل زندگی و تاب آوری معیشتی متفاوت است.
یک کارمند با داشتن حقوق ماهیانه و با اشتغال حداقل دو عضو دیگر خانواده درگیر فقر است؛ و یا یک کارگر با داشتن دستمزد ماهیانه حداقلی و نداشتن پشتوانه مالی درگیر فقر در تأمین مسکن و معاش می شود و آن فردی هم که بیکار است و یا به صورت فصلی شغل و درآمد دارد تاب این فشار معیشتی و قدرت تأمین نیازهای اولیه همسر و فرزندان را ندارد و چاره ای پیدا نمی کند.
اینجا دیگر راه چاره ای نیست و نمی توان انتظار داشت که همه افراد این فشار  را تحمل کنند چون وقتی پای نان وسط باشد و سرپرست خانواده نتواند نیازهای اولیه را تأمین کند خجل شدن از خانواده بیشترین ضربه را می خورد و در بعضی از اوقات برای خلاص شدن از  این فشارهر اقدامی حتی دست به خودکشی می زند تا درظاهر از این وضع رهایی یابد.
این موضوع یک سناریوی احساسی نیست و می توان نمونه های بسیاری را از خودکشی کارگران و افراد به دلایل معیشتی را ذکر کرد. در چوار ایلام، تنها در طول یک هفته، سه نفر دست به خودکشی زده اند. دونفرشان کارگران پیمانکاری پتروشیمی هستند که به تازگی از کار بیکار شده اند و نفر سوم همسر یکی دیگر از کارگران بیکار شده است.
فقر و درماندگی وجه اشتراک زندگی هر سه نفری است که دست به خودکشی زده اند. بدتر اینکه در قضیه نفر سوم همسر کارگر بیکار شده دست به خودکشی می زند که نشان از شدت فشارهایی است که به لحاظ تنگدستی برآنها وارد شده. شوخی نیست؛ وقتی پدر یا مادر در برابر خواست و نیاز اولیه فرزندان قرار می گیرند به هر دری می زنند تا شرمنده آنها نشوند. اما این فقر و فشار اقتصادی افراد را در بن بست زندگی قرار می دهد و برخی در این شرایط تصمیمات پرهزینه ای می گیرند که تبعات سنگینی برای خانواده و جامعه به همراه دارد.
چه کسانی مسئول این حوادث هستند؛ کدام نهاد و سازمانی می تواند هزینه و تبعات این اقدام را به عهده بگیرد. یک خودکشی به منزله نابودی زندگی یک خانواده است. تبعاتی که برای جامعه به همراه دارد به هیچ وجه قابل جبران نیست. بعضی از مواقع سرنوشت همسر و فرزندان این خانواده به تباهی می رسد، و تمام این معضلات از بابت عدم فراهم سازی شرایط حداقلی معیشتی است که بنیان یک خانواده را از هم می پاشد.عدم تأمین اشتغال در
شهرستان های کم برخوردار در افزایش تکرار چنین حوادث تلخی بسیار اثرگذار است. افراد نمی توانند درآمدی داشته باشند و تنها امیدشان به کارخانجات و واحدهای صنعتی است که متأسفانه عدم توجه به امورات آنها هرساله موجب تعدیل نیرو در این واحدها می شود و افراد بیکار شده در تنگنای معیشتی قرار می گیرند.
براساس آمار "جمعیت علمی پیشگیری از خودکشی ایران" حدود ۶۰ درصد از کسانی که خودکشی کردند، هنگام اقدام به خودکشی، افسردگی داشتند. این افسردگی در سال های اخیر بیشتر به سبب مشکلات اقتصادی و معیشتی شامل مسکن، شغل، دسترسی به خدمات آموزشی، دسترسی به خدمات بهداشتی و درمان و... می‌شود. با چنین اوصافی باید نگران وضعیت سلامت روانی جامعه بود و اگر این موضوع برای مسئولان اهمیت دارد باید فکری به حال وضعیت معیشتی اکثریت جامعه کنند. چرا که با این وضعیت افسردگی روحی براکثریت اقشار مردم حاکم می شود و تبعات آن دامن خانواده ها را به انحای مختلف خواهد گرفت.